استاد عزیز:
تو را دوست دارم بدون کلک
((تو را دوست دارم چو نان و نمک))!
نمک مثل تو نان چو خورشید گرم
نه نانی که آجر نه نان کپک
چه دارم به غیر از تو و عاشقی؟
به جز شعر و غیر از دلی پر ترک؟
بمیرد هر آن کس که اهل دروغ
بسوزد ریا پشت هر صورتک
تو را می خرم در ازای خودم
بدو خوب در هم بدون الک!
آقای صفایی فکر میکنم واقعا عاشق استاد شدید که رفتید تو حالت شعر و عرفان و....
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفس که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
استاد بیا یه نمره به خاطر این مطالب زیبای احسان بهش بده
به قول استاد من فکر کنم بد جور طلبه استاد شدی هااااااا
جای شکرش باقی هستش که هوز استادمون یه دختر نبود و الا تکلیف احسان مشخص نبود الان
استاد قربانزاده حسودیم میشه بهتون که احسان اینقدر لاو داره میترکونه براتون
میخواهمت ای باغ لبریز از ترانه
می خوانمت در اشک و آواز شبانه
می بینمت در تار و پود سینه ،در دل
چون هرم آتش میکشی در من زبانه
تاکی اندر پی تخریب دل من،دل توست
آخر ای خانه خراب این دل من، منزل توست
ای قافله سالار حقیقت
مجوی و مپرس رویای محبت
هموارتر از راه محبت نتوان یافت
افسوس که یک رهرو بی رنگ و ریا نیست
جهانی دل دراین کنج جهانیم
سراپاروح و پا تاسر روانیم
چه نام است اینکه بار دوش ماشد
مرید سالکان بی نشانیم
بدورانی که بویی از صفانیست
بهر اندازه خواهی مهربانیم
اگر نیروی خدمت را نداریم
محبت را که دیگر می توانیم
بحکم انکه لذت سود جوراست
غلام همت محنت کشانیم
جلال زندگی در عشق دیدیم
از این بهتر دیگر حرفی نداریم
محفل عشاق شده اینجا دیگه