این مقاله را یکی از دوستان من (اقای دکتر شایسته-استاد مدیریت)نوشتن و برای من ایمیل کردن.فکر کردم بد نیست رفتارهای خودمون را از این منظر هم نقد کنیم.
( یکی از مواردی که توجه من را خیلی جلب میکند، تفاوت روشهای تربیتی والدین
غربی و شرقی است. نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه میشود: "والدین شرقی خود
نیاز به یک تربیت اساسی دارند..")
خوب در واقع من فکر کردم می شه دید گسترده تری به این مقاله داشت و ما بچه ها هم باید روی تربیت خودمون کار کنیم و البته روابط مون این مقاله را بخونیم.
۱- بعنوان مثال بچه غربی سرفه میکند. مادر یک دستمال درمیآورد و به بچه
میدهد
بچه شرقی شدید سرفه میکند. مادر به او میگوید: "نکن". بعد هم بچه را
دعوا
میکند. بچه حالا علاوه بر سرفه کردن، زِر هم میزند..
2- بچه غربی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او میگوید که
راه خروج را بلد نیست و از بچه میخواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان
بطرف در میرود و خوشحال است. احساس میکند کار مهمی انجام میدهد.
بچه شرقی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان
بیرون میبرند. بچه زِر میزند.بچه شرقی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون
برود. قربان صدقهاش میروند و وعده شکلات و بستنی میدهند. بچه رشوه را قبول
میکند. همچنان
غر میزند و از مغازه خارج میشود. مشغول چانهزدن بر سر تعداد
بستنی است.
3- بچه غربی در مدرسه دعوا کردهاست. داستان را برای مادر تعریف میکند. مادر
گوش میدهد، اما عکسالعملی نشان نمیدهد.
بچه شرقی در مدرسه دعوا کردهاست. داستان را برای مادر تعریف میکند. مادر
درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش میدهد. به
بچه میگوید: "اون فقیره. واسه همین بیتربیته. تو باهاش بازی نکن!" ( من غرق
در منطق و فراست این جورمادرها شدهام!!)
..... 4- بچه غربی بستنی میخورد. مادر به او دستمال میدهد تا
دهانش را پاک
کند.
بچه شرقی بستنی میخورد. مادر دور دهانش را پاک میکند.
.... 5- بچه شرقی زر میزند. مادر دعوایش میکند. پدر به مادر میتوپد که بچه
را دعوا نکن. بچه لگدی حواله پدر میکند. مادر میخندد. پدر بچه را دعوا
میکند. بچه شرقی زر میزند. باز هم به او وعده و رشوه میدهند(بچه غربی
کلاً زیاد زر
نمیزند)
6- بچه غربی زمین خوردهاست. بلند میشود و به بازی ادامه میدهد.
بچه شرقی زمین خوردهاست. مادر توی سرش میزند و "یا امام رضا" میگوید. بچه را
بلند میکند و مثل کیسه سیبزمینی میتکاند. بچه میترسد و جیغ
میکشد. مادر
گونه میخراشد. هر دو مفصل هوار میکشند. بعد بچه میرود بازی کند. مادر آینه
درمیآورد تا آرایشش را کنترل کند.
7- در مطب دکتر حوصله بچه غربی سر رفتهاست. مادر از کیفش کاغذ و مدادرنگی
بیرون میآورد. بچه مشغول میشود.
در مطب دکتر حوصله بچه شرقی سر رفته است.. مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک
صورتحساب از کیفش درمیآورد. یک خودکار ته کیفش پیدا میکند. اول کلی "ها"
میکند و نوک زبانش میزند تا بنویسد. بچه دو خط میکشد. رنگ ندارد و جذبش
نمیکند. از جایش بلند میشود تا دور اتاق چرخی بزند. مادر مثل گرامافونی
که
سوزنش گیر کردهباشد، لاینقطع میگوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن،
آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شدهاست. دلت میخواهد بلند
شوی و دودستی بکوبی توی سر مادر شرقی !!!
و این ماجرا ها تمام نشدنی است وشاید بهتر باشه بازهم بگیم : والدین شرقی خود
نیاز به یک تربیت اساسی دارند
با تشکر از اقای شایسته
سلام
خانم صباغ ازتون ممنونم که یکی از بازدید کنندگان وبلاگ من هستید
از تمام دوستان بازدیدکننده هم دعوت میکنم بهم سر بزنید
مقاله جالبی بود
اما نباید تربیت رو با غرب مقایسه کرد تربیت در بستر فرهنگ کشورها شکل میگیرید.بر اساس هنجارها و ارزشها.
البته این یک نظر شخصیه
واقعا تا وقتی که اینجوری فکر کنیم (منظورم مقایسه بدترین حالت خودمون با حالت آرمانی غربی) همینجوری خواهیم بود و حتی بدترهم خواهیم شد...
ایجا مثال غربی و شرقی یعنی اینکه ما اول به فکر اصلاح خودمون باشیم و اینقدر به مشکلات دیگران گیر سه پیچ ندیم و -بدونیم که می شه مثل لقمان حکیم هم یاد گرفت- که اونا فلان مشکلات خانوادگی و غیره دارن و ما بهترینیم .
به هر صورت تا مشکلی شناخته نشه و روش بحثی درنگیره هیچ کس به فکر حل مشکل نبوده ,نمی گرده.
و می دونم خود شما دوست عزیز هم که اسمتو ننوشتی که نمی دونم چرا تا اینجا با حرف من موافقی پس حالا باید گفت که فرافکنی چرا همه می دونیم که یه مشکلاتی هم تو تربیت بسته ی و فرمالیته و البته پایبند به اصول کهن و دیر پای مملکت ما وجود داره که دیگه تو جامعه ی تکامل یافته تر امروزمون چاره ساز نیست...
خانم صباغ عزیز مطلب جالبی بود ممنون. (شاید این مقایسه درست نباشه ولی فکر نکنم باعث بدتر شدن بشه)؟!
استاد...
خودتون هستین که اسم مبارک را قید نفرمودین...
مرسی
ممنون خانم صباغ طبسی
مقاله ی جالب و قابل تآملی بود .البته من هم فکر میکنم این برمیگرده به فرهنگ شرقی ها و غربی ها ولی در بین شرقی ها هم افراد با فرهنگی وجود داره که فرزندانشون رو به خوبی تربیت کنند و به نظر من نباید اینو تعمیم بدیم به همه ی شرقی ها و غربی ها.
راستش من خودم یه سری اصول تربیتی خوندم(کتاب وال دان-نوشته ی کنت بلانچارد و همکاران-و یه سری اصول بی تربیتی هم از زبان یه متخصص تربیتی تو برنامه ی خانواده اون موقع ها که تلوزیون نگاه می کردم شنیدم که وقتی اقای شایسته این ها را برام فرستادن یاد اون مشکلات تربیتی که ان اقای دکتر و خانواده ها در تماس های تلفنی مطرح می کردن افتادم و به نظرم خیلی واقعی هستن.
انشاالله که ادم های کمتری این ها را تو کشور عزیزمون باور داشته باشن و دیده باشن........(البته نه از سر کم دیدن که از سر نبودن)
مرسی
راستی مرجان جان اگه نمی گفتی خانم صباغ طبسی فکر می کنی حالا که چی مثلا ناراحت می شدم که نقد مبارک را ببینم؟
یه تشکر هم می خواستم از طرف خودم از همه ی دوستان داشته باشم برای همه ی نظرات خوبتون
امروز ده تا نظر خوب دیدم که کلی روحمو شاد کرد...خیلی وقت بود از نظرات زیاد اشکم در نیومده بود... البته این بار خوشحال شدم
من که نمیدونم به کدوم ساز تو برقصم ،بهت میگم ریحانه جون میگی چرا بهم میگی ریحانه جون ،میگم خانم صباغ طبسی میگی چرا گفتی ،تکلیف منو روشن کن.
درضمن نقد کردن که ناراحتی نداره مگه نه؟
اواتار جدید مبارک این یکی خیلی قشنگه ها
بهت می یاد
سلام
وقتتون به خیر خانم صباغ مطلب بسیار جالبی بود و آموزنده
ولی تعدادی از دوستان هم در اظهار نظرها کم لطفی می کنند ٫ البته شاید نشه اسمش رو گذاشت کم لطفی بهتر بگیم دقت نمی کنند
البته این موضوع رو مدیون نوع تربیت هستیم که مثالش ذکر شد ٫ دوستان بیایید کمی دست از سطحی نگری برداریم و به عمق مطالب هم توجه کنیم و نکات بسیار خوبی که در مطالب ذکر مشود راهم درک کنیم
تا به کی می خواهیم اینقدر سطحی نگر باشیم و به قوم قبیله و نژاد توجه داشته باشیم تا به مسائل انسانی و مسائل آموزنده ای که بتوانیم در زندگیمان به کار بگیریم وشاید وضعیت ما هم مثال زدنی بشود .........
بیایید به جای جار زدن های الکی و دل خوشانه واقعیت ها را هم ببینیم و به آنها هم توجه کنیم بیایید انسان باشیم و از انسانیت لذت ببریم و به حاشیه ها زیاد توجه نکنیم و به واقعیت ها توجه کرده و درست و بدون های هوی های الکی زندگی کنیم
البته باز هم تحسین می کنم دوستانی رو که تعصب ملی دارند و زودتر از عمق مطالب به سطح اون می پردازند ٫ البته باید یاد آور شوم که ما ایرانی هستیم و در دنیا به ایرانی بودنمون میبالیم این خیلی خوبه ولی یک مقدار هم باید نسبت به خودمون شناخت داشته باشیم
چقدر خوبه بگم اگر برگردیم به همین نزدیکی ۲۵۰۰ سال پیش فکر میکنم کسی به نام کورش بود که البته ما خوب نمیشناسیمش زیاد مهم نیست کورش های زیادی بودن که در همه جا از اون ها به نیکی یاد میکنند
چون هر جا که پا می گذاشتند آبادانی رو و درست زنگی کردن رو برای همه انسان ها بدون هیچ چشم داشتی به ارمغان میآوردند و نگاهی به رنگ و پوست و نژاد نداشتند و هر چه راداشتند خالصانه ارائه می کردند و در این گیر و دار خیلی موارد را هم می آموختند وبه خود میبالیدند که از قوم و نژادهای مختلف راه ورسم های مختلف زندگی رو می آموختند ونه فخر می فروختند و نه زیر بار ظلم و ستم میرفتند و چشم به داشته های دیگران داشتند آری ایرانی ها بدین سان بودند.
ولی چه کنیم که همه را فراموش کرده ایم و از ۱۴۰۰ سال پیش ارمغان های اعراب را به خوبی پذیرفتیم و قوم و نژاد و رنگ و دین مذهب و ویران کردن ٬ داد وبیداد و ... را سر لوحه کار خود کرده و به خوبی آموخته و به فرزندانمان میاموزیم بدون کم و کسری و های وهوی ما فقط از این تمدن کهن و بزرگ مانده و به نوعی عرب زده شدیم و چنین رفتارهایی را از خود نشان می دهیم
البته این مطلب را در اصلاح کردن حرف بعضی از بزرگان که می گویند غرب زده شدیم می گویم. نه در اصل عرب زده شدیم اری عرب زده البته تقصیر دوستان نیست چون در اثر مرور زمان و توفانهای سهمگین نقطه ای بر روی ع قرار گرفته و شد غ و دوستان نه به صورت عامدانه بلکه کاملا اتفاقی این اشتباه را بیان کردند
ببخشید دوستان حرف برای گفتن در این زمینه ها بسیار است ولی زبان را کوتاه می کنم و سر مبارک شما را بیش از این به درد نمی آورم
اگر در مطلب به نظر شخصی توهین شد به بزرگواری خودتان ببخشید
فقط در انتها بیاییم یک انسان باشیم یا یک ایرانی واقعی .......
خداوندا!تو مسئولی.خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است.چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.
"دکتر شریعتی"
.
.
.
.
.
.
.
.
خداوندا من مسئولم چه رنجی می کشی وقتی تمام خلقت ات را به من هدیه فرمودی و من تنها توانستم از پس نام انها شاید برایم.
خداوندا چه می شد هستی ام قدرت بی انتهایم را برای درک و فرمانروایی جهان پس می گرفتم.
می دونید من به چی اعتقاد دارم؟
خدا ما را افرید که شایسته ی دیدن قدرتش باشیم.حالا ما فکر می کنیم اگر از خدا بخواهیم که بهترن باشیم زیاده روی کردیم و نمی دونیم که اگر توان درک مان را بیشتر کنیم خدا چه چیزها که برای نشان دادن از قدرتش به ما داره.
وقتی می گیم مساله ای در زندگی ما هست یعنی قدرت حل کردنش راهم داریم ولی وقتی از مسائلمان فرار کنیم یعنی از درک قدرتی که داریم فرار کردیم و خود و خدایمان را دست کم گرفتیم. پس بهتره شجاعتمان را تقویت کنیم و با هر چیز جدید و ناشناخته ای روبه رو بشیم "چرا که قطعا در ان خیری برای ما نهفته است".
برای بهتر بودن گاهی لازم هست به عکس خودمون از بالا نگاه کنیم و اگر جایی بالاتر از توانایی های ما نبود لااقل متواضع باشیم تا بتونیم بهتر شدن را درک کنیم.تا زمانی که بگیم ما بهترین هستیم برای بهتر شدن خودمان صدی زده ایم که قدرتمند تر از هر دژ دشمنانه ای است. در حالی که می تونیم رتبه های خیلی پایین تر از خودمان را هم ارزشمند بشماریم تا به خودمان بهای بیشتر و فرصت بیشتری برای شکوفایی داده باشیم.
به قول یک بزرگی چو عیبش می کنی حسنش نیز بگوی.من می گیم حتی اگر حسنی ندارن ما اونقدر بزرگ اندیش باشیم که عیبشون را هم حسن بشماریم تا بتونیم پله ای بالای اون برای قدم گذاشتن بسازیم "شاید که روزی در راه صعود خودمان قدم بیشتری برداشتیم".
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
متشکرم اقای کیمیایی حرف حساب جواب نداره به نظر من هم بهتره همون طور که گفتین هر چه زودتر شرافت خودمون را بشناسیم و به اون برگردیم و مثل عرب ها به شرق و غرب و سیاه و سفید گیر بی جا ندیم و اینطوری برای جلو رفتن خودمون صد نسازیم و باور کنیم که همه ی کائنات هدایایی هستند در اختیار ما و ما هستیم که تصمیم می گیرم از کدامشان چگونه بهره مند باشیم و بسته به توانمان چقدر خیرشان را درک کنیم و در اینجا اصل مطلب شما به حق شایسته ی تحسین هست.