وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد. او آکواریومی شیشه ای ساخت و با دیواری شیشه ای دو قسمت کرد . در یک قسمت ماهی بزرگی انداخت و در قسمت دیگر ماهی کوچکی که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود .
ماهی کوچک تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به آن غذای دیگری نمی داد… او برای خوردن ماهی کوچک بارها و بارها به طرفش حمله کرد ، اما هر بار به دیواری نامرئی می خورد . همان دیوار شیشه ای که او را از غذای مورد علاقش جدا می‌کرد .
بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچک منصرف شد . او باور کرده بود که رفتن به آن طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچک کاری غیر ممکن است .
دانشمند شیشه وسط را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز کرد ؛ اما ماهی بزرگ هرگز به ماهی کوچک حمله نکرد . او هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت و از گرسنگی مرد . می‌دانید چرا ؟
آن دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت ، اما ماهی بزرگ در ذهنش یک دیوار شیشه ای ساخته بود . یک دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود ؛ آن دیوار باور خودش بود . باورش به محدودیت . باورش به وجود دیوار . 
باورش به ناتوانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد