وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

تفکر خارج از چار چوب های معمول

به دوستانی که از وبلاگ های دیگه یک دونده به ما سر زدند خوش امد می گم.

دوست داشتم در مورد یک بحث خوب کمی دوستانم را به چالش بکشم اصل مقاله ی این بحث در این لینک موجوده:( کلاس زبان انگلیسی عطار)لطفا بخونید وبرداشت خودتون را مثل من و دوستانم در اینجا یا وبلاگ های لینک شده بنویسید و ما را در جهت فکری درست راهنمایی کنید .چرا که همیشه فکر جمعی درست تر عمل می کنه.


                  بهترین چیز ها ارزش بیشترین انتظارها را هم دارند

در مورد این مقاله بر خلاف نظر دوستان فکر کردم بهتر همینطور مفاهیم بسته بمونن تاهر کس بتونه در قالب  افکار و درگیری های فکری خودش مسائلش را در این چارچوب پیاده کنه و نگاه متفاوت خودش را با توجه به مسائل فکری متفاوتش داشته باشه -مثل خود ما-.


یک مدتی می شد که یکی از درونم فریاد می زد به من نگاه کن تو من را فراموش کردی  تو خودت را در جعبه ای حبس کردی  در حالی که فکر می کنی دیگران گم شده اند و خودت در خانه هستی .تو نمی توانی چیزهایی را که بیرون از تو دارند زندگی می کنند ببینی و خیلی ساده از کنارشان رد می شوی  و می گویی انها بدون خانه – همان جعبه ی کوچک  خودت _چگونه می توانند به حیاتشان ادامه دهند در حالی که تو خودت را زنده به گور کرده ای. تو از درک محبت انها عاجز مانده بودی.

مدتی بود که کسی از درونم فریاد می زد و با التماس می گفت باید دیگران را بیشتر درک کنی باید انها را بیشتر ببینی تا بتوانی واقعیت بزرگ خودت را نشان دهی تا زمانی که درجعبه ی خودت باشی انها هم نمی توانند تو را ببینند حتی اگر فریاد بزنی که من هستم و کسی وجودت راباور نکند درست مثل این است که نیستی .تو باید بتوانی بیرون از ان جعبه ودر واقعیت باشی انقدر که بتوانی کسانی را هم که در جعبه هایشان هستند بشناسی تا واقعا بزرگ تر شوی توباید همه کس را درک کنی وباید بتوانی وارد جعبه ها ی کوچک زیادی شوی با انها زندگی کنی و باید انقدر نگاهت را بزرگ کنی که بتوانی جعبه های خیلی بزرگ راهم ببینی و در ورودی انها را پیدا کنی

وقتی علم تو زیاد می شود باید بتوانی از چار چوب ان خارج شوی و هم سطح عموم که خارج از جعبه و علم تو هستند باشی و در حد انها زندگی کنی تا بتوانی از ان علم بهره مند شوی و به کسی انتقالش دهی و حتی باید بدانی که  جعبه ها و دانش ها و افکاری هم وجود دارند که خیلی بزرگ تر از ان هستند که حتی در چار چوب نگاه تو جای گیرند و تو بتوانی انها را در ک کنی پس باید با درک این بزرگی هاو بعد از درک کوچکی خودت  بتوانی ان جعبه های بزرگ را در گستره ی نگاهت ببینی  تا بتوانی اندکی پیشرفت کنی.




من با اقای استاجی و خانم سالاری در این مورد بحث کردم صحبت های اقای استاجی رابرای نمونه گذاشتم تا شما هم نظر بدین:


برداش من اینه تو این نوشته یه جورایی بزرگ فکر کردن و اعتماد به نفس داشتن رو داره گوشزد میکنه.یاد تبلیغات شرکت سونی یا پاناسونیک افتادم توی تلویزیون که یه دسته غاز روی یه صخره خیلی بلند نشسته بودن ولی میترسیدن پرواز کنن که در این میان یکی از غازها ناگهان بیخیال دوستاش شد و شروع کرد به پرواز و بقیه ناخوداگاه پشت سر قبلی به پرواز دراومدن ودیدن که میشه حصاری که خودشون واسه خودشون گذاشتن رو بردارن.البته این واقعا یه تیزر فوق العادس و برداشت بازاریابی میشه ازش ولی دقیقا همون مفهوم خارج شدن از جعبه خود و بزرگ بینی که تو مقاله شما هستش رو داره گوشزد میکنه.

چیزی که شما نوشته بودین مبحث جالب و البته قابل تاملی هستش و به نظر من اگه ما بتونیم به این مشکل خرد بینیمون سلطه پیدا کنیم اوضاعمون خیلی بهتر از الان میشه


این هم متن قشنگ خانم سالاری:

درون انسان مانند قصری زیبا است از اتاق های بسیار،درون این اتاق ها کودک
های درون ما با تمام ویژگی های انسانی زندگی میکنند به نام های ترس ،بخشش، آگاهی ،حسادت و... زمانی که انسان از یک ویژگی درونی خاص خودش غافل میشود وآن را طرد میکند ،یکی از درهای درونی خودش را به روی کودک درونش میبندد واین کار باعث بروز
دادن اخلاقی خاص از شخص میشود،بدون اینکه فرد متوجه شود که منشا این کار
کجاست ؟ یا حتی اصلا متوجه خصوصیت خود شود.آن کودک آنقدر در آن اتاق در
بسته باقی میماند که به خواب کودکانه ی خود فرو میرود (طرد میشود)مدتی
میگذرد ،ما دچار مشکلی در ویژگی هایمان میشویم (به دلیل طرد کردن آن
ویژگی،چون اگر آن ویژگی خاص را در درونمان بپذیریم ،اگر بد باشد در جهت
رفع آن تلاش میکنیم واگر خوب باشد در جهت توسعه ی آن می کوشیم.)این روند
ادامه دارد تا روزی که ما دچار تحولی درونی شویم واین تحول امکان دارد با
شنیدن سخن جالبی از بزرگی به صورت تلنگر همراه باشد.آن زمان است که کودک
درونی ناخودآگاه از خواب کودکانه بیدار میشود وبا ما شروع به سخن گفتن
میکند و آن موقع ما با آغوش باز آن کودک درون وآن ویژگی مطرود درونمان را
می پذیریم و انسان زیبای  دیگری میشویم با تفکری مثبت تر

شمع محفل شاهان شدن طلفی ندارد              

 ای خوشا شمعی که روشن میکند ویرانه ای را

نتیجه گیری مرجان سالاری از تفکر خارج از چارچوب : پس شاید بتوان گفت:خارج از
چارچوب فکر کردن به معنی این است که ذهن خود را محدود یا متمرکز به
موضوعی خاص نکنیم ،یعنی بتوانیم با بررسی کردن، ارتباطی بین موضوعات پیدا
کنیم و همچنین با روبه رو شدن با مسئله ای از جوانب مختلف ، بتوانیم
ذهنمان را نسبت به حل آن مسئله بازتر کنیم و  این موارد باعث میشود قدرت
تجزیه و تحلیل ذهن بالا رود و درک عمیقی نسبت به مسائل داشته باشیم
نظرات 3 + ارسال نظر
خادم پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ب.ظ

سلام
من فکر می کنم آقای استاجی یکی از بهترین تفسیر ها رو از این متن داشته اند و اینکه این مقاله مفاهیم بسیار زیادی دارد اما به نظر من یکی از قشنگترین برداشتها همان حرف استاد فهیمتون هست که برام گفتید «لیوان خودتون رو خالی کنید» و مطلب قشنگ بعدی همان چشمها را باید شست آقای استاجی و سومین مورد نیز همان که بارها در متن گفته شده شکستن حصار خود و تبادل اطلاعات بادیگرن به نظر من اینها مهمترین برداشتهایی هست که می توان از این مطلب پربار داشت

سلام
متن شما واقعا جای تامل داره خیلی ممنونم به نکات دقیقی اشاره کردین به نظرم همه ی انچه که انتظار می رفت را تونستید بازخور بدین البته درسته استاد ما که کارشون حرف نداره به قول یکی از دوستان ایشون کار درست راانجام میدن و راه درستتر را می روند و برداشت من از این جمله ایشون امادگی برای یاد گرفتن و تغییر است.
باز هم متشکرم از همراهیتون

مرجان سالاری جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ

من متن اولی رو از کتاب نیمه ی تاریک وجود در مورد اون قسمتی که نوشته شده بود(تو فقط خود رامی بینی ومیگویی افراد بدون داشتن جعبه چگونه به حیات ادامه میدهند، ویژگی تکبر)نوشتم ، شاید ربط زیادی به تفکر خارج از چارچوب نداشته باشه ولی فکر میکنم در مورد اون قسمت متن بی ربط نباشه ولی در انتها نتیجه گیری خودمو در رابطه با تفکر خارج از چارچوب بیان کردم.

مهدی جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ

مرسی خانم صباغ از انتشار مطلب ـحرفای خانم سالاری هم در نوع خودش جالب بود.البته خیلی این بحث جالبتر خواهد شد اگه خود استاد هم یه نظر راجبش بدن.

از خنم خادم هم به خاطر لطفی که به من دارند ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد