وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

چهارقانون شادکامی و موفقیت

قانون اول: نعمت هایت را بشمار

نعمت هایی را که در زندگی داری، بشمار. چرا فقط توجهت را بر روی نداشته هایت متمرکز می کنی و فکرهایت را درهم می ریزی؟ این اولین قانون است. از هم اکنون کاغذ و قلمی بردار و تمام داشته هایت را که خدای مهربان، تقدیمت کرده است، بنویس و به خاطر آنها، خدا را شاکر باش، نعمت شنیدن، صحبت کردن، دیدن و هر چیزی را که داری. تو چیزهای زیادی داری. نعمت های تو از ظرفیتت بیشتر است و تو هرگز به آنها فکر نمی کنی و از آ ها بهره نمی بری. خداوند، این نعمت ها را که با سخاوت به تو اهدا کرده، در نظرت خیلی عادی و معمولی جلوه کرده است.

حتی اکنون، تو از نعمت هایی که می توانند به تو سربلندی و افتخار ببخشند، برخورداری. این ها گنجینه هایی هستند که مانند ابزاری برای ساخت، می توانند آینده بهتر تو را پی ریزی کنند. از امروز شروع کن، ضعف هایی که شکست تو را فراهم می آورند، فقط در فکر تو زندگی می کنند.

فهرست نعمت هایت را دوباره مرور کن، دارایی هایت را حساب کن. تو خیلی از چیزها را داری که دیگران از آن محروم اند. روی این قانون، خوب فکرکن.

قانون دوم: بی نظیر بودنت را جار بزن
تو خودت را در قبرستان ناکامی ها و فکرهای منفی، دفن کرده ای و همان طور که دراز کشیده ای، حتی نمی توانی شکست هایت را ببخشی و خودت را با تنفر از خویشتن و متهم سازی خود، نابود سازی و خود را در مقابل دیگران، مقصر می دانی. حالا از قبرستانی که در آن، جز ناکامی و ناامیدی نیست، بیرون بیا و به خودت هر روز بگو: من گنجینه با ارزشی هستم، چون خدای یکتا من را آفریده و در دنیا یکی مانند من خلق نشده است. بی نظیر بودن و نادر بودنت را جار بزن و به آن افتخار کن.

چرا به کسانی که تو را خوار می پندارند، گوش می دهی و از همه بدتر، آنان را باور داری؟

من بی نظیرم و به خودم افتخار می کنم. این را با فریاد، هر روز بگو.

ادامه مطلب ...

روایتی خواندنی از یک استاد روانشناسی:

شب بود، اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت تنگ به تن می کند. او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات، جلوی آینه به موهایش ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست؛ چون او به موهای خود گلد می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.

کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند؛ چون او با پطروس چت می کرد. پطروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. روزی پطروس دید که سد سوراخ شده است، اما انگشت او درد می کرد، چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند و ازاین رو در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم ختم او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود؛ اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریز علی دید کوه ریزش کرده است، اما حوصله نداشت.

ریز علی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. او چراغ قوه داشت اما حوصله ی دردسر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. تمام مسافران و کبری مردند؛ اما ریز علی بدون توجه به خانه بازگشت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب خانم، همسر ریزعلی، مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او اصلاً حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمانان را سیرکند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.

آخرین باری که گوشت قرمز خرید، چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو هم گله ای ندارد؛ چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و به این دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد . . 


نشستن کشنده است

رسما اعلام شده که نشستن بد است.

ادامه مطلب ...

روزی که امیرکبیر گریست

سال 1264 قمرى، نخستین برنامه‌ى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد.
به گزارش مشرق، در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان مى‌شود.

ادامه مطلب ...

یک تیر و دو نشون


چند روز پیش یک اجازه و مشورت از استاد داشتم, برای دعوت بچه ها ی وبلاگ به همکاری تو راه اندازی یک سمینار بازاریابی در مشهدو, که یکی از اساتید مدیریت (جناب دکتر شایسته) برای راه اندازیش از ما کمک خواستن.ایشون با گروه وبلاگ ما هم تا حدودی اشنا شدن و خواستن که اگر شد ما تو برپا کردن این سمینار به ایشون کمک کنیم و حق الزحمه این کار را هم از طریق ثبت نام داشته باشیم.البته هدف ما به توصیه استادمحترم این هست:" تیمی کار کنید و فرهنگ کار تیمی را درخودتان بپرورانید"


حالا از همه ی شما وبلاگ نویس های خوب یک دونده عزیز دعوت می کنم به ما تو برپایی این سمینار کمک کنید تا یک تجربه خوب بدست بیاریم و کار تیمی را با هم بیرون وبلاگ بیشتر تجربه کنیم.

لطفا هر کدام از اعضای وبلاگها مایل به همکاری هستند و می تونن من را همراهی کنند هر چه زود تر اعلام کنید تا برای زمان و اندازه همکاری مون تصمیم بگیریم.

 

مبنا هم همین کتاب اقای دکتر شایسته هست 
به نظر ایشون می توانیم برای مجموعه دانشگاهی 
طراحان داخلی و مدیران رده های مختلف فروشگاهی این سمینار را برگزار کنیم
الان در تهران و بعضی از شرکتها این سمینار در حال برگزاری هست

کتاب هم در چند مجله مثل میثاق مدیران وموفقیت و...معرفی شده






یک متن زیبا(سخت نگیرن) تو سایت یو 24 خوندم که با اجازه نویسنده اون که البته هنوز صادر نشده و من دیگه طاقت ندارم منتظر بمونم .گذاشتم تو ادامه مطلب.بخونید و کاملش کنید...

ادامه مطلب ...