وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

وبلاگ گروهی بازاریابی بین الملل

مطالب بازاریابی , استراتژی و فروش در مقیاس جهانی

نکته مدیریتی

خرس و کلاغ سوار هواپیما بودن کلاغه سفارش


چایی میده چایی رو که میارن یه  کمیشو میخوره


باقیشو می پاشه به مهموندار


مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟

کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو

بازی! چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش

نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره باقیشو

میپاشه به مهموندار

مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟

کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو

بازی !

بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره

خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه

خورده تفریح کنه ...

مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش

بیارن قهوه رو که میارن

یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار

مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟

خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو

بازی

اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش

و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که

بندازنش بیرون خرسه که اینو میبینه شروع به

داد و فریاد میکنه

کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس

گنده تو که بال نداری مگه

مجبوری پررو بازی دربیاری!!!!!!!!


نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع


خود را به دقت  ارزیابی کنید

نظرات 10 + ارسال نظر
estaji یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ق.ظ

سلام حاج حسین.بالاخره مام بعد 3ماه برگشتیم

مطلب آموزنده ای بود فقط حواست باشه سوار هواپیما شدی بقیه چاییت رو نریزی رو لبای بدبخت مهماندارا

من که امروز مهماندارا رو خیلی اذیت کردم ،آخه از همون لحظه اول هی میگفتن آقا کمربندتو ببند،گوشیتو خاموش کن و.... منم خسته ی خواب به گوشم نمیرفت. حالا شانس من خوند تو حواست باشه

مرجان سالاری یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ

سلام آقای کیمیایی
داستان خیلی جالبی بود،ولی نگفتین یه وقت بدآموزی داشته باشه یکی که توانایی بالایی داشته باشه هر کار دلش خواست انجام بده بعد بگه دلم خواست پروبازیه دیگه پروبازی!!
البته مزاح بود به دل نگیرید داستان آموزنده ای بود و اینجاست که میگن هر کی باید لقمه ی اندازه دهن خودشو برداره!!!
سلام آقای استاجی
رسیدن به خیر،دانشجوی منظبط به شما میگن بعد از سه ماه....هنوز به وبلاگاتون سر میزنید! درضمن استاد تویه گوگل پلاس منتظر شما و بقیه ی دوستان هستن.
شاد و پیروز باشید

مهسا یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام جناب کیمیایی البته به همه برو بچه های بازار یابی عطار
چه عجب وبلاگتون بروز شد مردم از بس هر بار که می اومدم این مطلب از جاش تکون نخورده بود
از هر چی بگذریم اینکه حالا ما هم عطاری شدیم .....
واقعا جالب بود من اگه جای مهماندار می بودم موقعی که کلاغه خواب بود یه پارچ آب یخ روش خالی می کردم تا تلافی کارای کلاغه باشه آخ کیف میداد دلت خنک میشه
درباره نکته مدیریتیش هم باید گفت هر کسی باید به اندازه گلیمش پاشو دراز کنه وگرنه دیدی از چاله افتادی به چاه مثه داستان لاکپشته که می گفت لعنت بر من که بی موقع دهانم باز کردم (نمی دونم این آخری چه ربطی داشت.............)

ریحانه صباغ طبسی دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ

سلام اقای کیمیایی ...ممنون برای مطلب جالبی که گذاشتید و اینجا را زنده کردید...
چشمتون روشن, دوست عزیزتون برگشتند...خیرمقدم عرض می کنم...خوش اومدی جناب استاجی ...صفا اوردی دوست قدیمی


در مورد نکته مدیریتی با مهسا موافقم... راست می گه... به لاک پشته می گن چرا نماز نمی خونی می گه چون لاک دارم...یکی نیست بگه:اخه خرس گنده کی به تو می گه کار یاد بگیری وقتی تو ذات ات نیست... تو که بال نداری چرا پرو می شی!؟هان ....اخه چرا!؟

یک دوست دیگه دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ

مهسا جون سلام
این حرف را باید به دوستانی بگی که سه ماهه گذاشتن رفتن هر چی می خوام خودم را نگه دارم و بالا تر از بزرگان نرود این اسم مبارکم نمی شه دیگه ...خلاصه من بی گناهم..می دونی که چرخ این وبلاگ به لطف اقای کیمیای و اقای استاجی می چرخه و به روز می شه...دوستان که نباشند اینجا عذارای است بقیه هم که واسه خودشون دکون جدید زدن دیگه رفقای قدیم سوخته به حساب می یان...نمی گن ما اینجا زمانی ماجراها داشتیم...
بله از هر چی بگذریم سخن دوست خوشتر است...گل جمال عطاری ها را عقش است...بزن کف قشنگرو به افتخار شیخ عجل ..عطار..ایشالله شما که بازاریابی داشته باشید اینجا دوباره رونق می گیره.به قول یه بنده خدایی امید ما به شما دبستانی هاست.

مهسا دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ

سلام یک دوست دیگه مرسی از لطف بیکرانت
انشالله که بتونیم برای همدیگه دوستای خوبی در آینده باشیم
راستی مگه این جناب استاجی کجا رفته بودن که انقدر به اینترنت دور بودن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انشالله که هربارکه از این به بعد به وبالگ سر میزنیم مطلب جدیدی به چشمون بخوره و مارو از اطلاعات خودشون بی بهره و نصیب نکنن
دستت درد نکنه حالا ماشدیم دبستانی بله دیگه شماها بزرگتر وبلاگ هستید و هر چی دوست دارید روی ما تازه واردیا اسم میذارید


به امید موفقیت و پیروزی روز افزون شما

میلاو سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ق.ظ

منم سلام میکنم به همه دوستان عطار و شما جناب کیمیایی
عذر خواهی میکنم دیر شدم.اخه تازه دیشب متوجه شدم وبلاگا به روز شدن.
این مطلبتون منو یاد یکی از حرفای یکی از اساتید خودمون آقای اسمان انداخت که میگفت اگه میخوای تو زندگی موفق بشی باید پلنگ تیز پا باشی تا بتونی دنبال شکاربریو به چنگش بیاری اگه نتونستی پلنگ باشی همون آهو باش که هرروز صبح که پا میشه باید شروع به دوین کنه تا شکار نشه .که به نظر منم تا زمانی که ما در سمت پلنگ هستیم که هیچ ! ولی اگه در سمت آهو بودیم هیچ وقت نباید موقعیتمونو با پلنگ مقایسه کنیم
ممنون از موضوع زیباتون
موفق باشید

estaji سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ق.ظ

دوباره سلام به همه دوستان

راستش خودم فکر نمیکردم بچه ها هنوز اینجا فعال باشن البته به جز عده ای ولی از همه دوستان ممنون به خاطر لطفی که به من داشتن.
تبریک میگم به دوستانی که عطاری شدن و به عبارتی کارشناسی قبول شدن،اینم بدونن حسابی منتظر شیرینیشون هستیم!

با ورود شما به این وبلاگ قطعا جون تازه ای بهش میدیم.

به یک دوست دیگه عزیزمون هم که دلشون حسابی از رفتن 3 ماهه ما پر بود باید بگم رفتنش دست خودم نبود و الا نمیرفتم

مهسا سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ

سلام جناب استاجی و البته دوستان دیگه
مرسی از تبریکتون چشم شیرینی هم میدیم ولی بذارید یکم گرد کنکور پاک بشه یه خستگی از تنمون در بکنیم شیرینی هم میدیم
ولی یه چیز دیگه ای که هست اومدن ما و رفتن شما دوستانه خوشحال بودیم که از این به بعد بیشتر بچه های وبلاگ و می بینیم که مثه اینکه قسمت نیست
منم به نوبه خودم خسته نباشید می گم بابت..........
به امید دیدار مجدد تمامی دوستان وبلاگ بازاریابی عطار

وحید محمودی شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام واقعا جالب بود ؟
پروبازیه پرو بازیه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد