1 – شرکتها به مقدار کافی بازارگرا و مشتریمدار نیستند،
2 – شرکتها بهطور کامل، بازار هدف خود را نمیشناسند،
3 – شرکتها رقبای خود را تحت مراقبت قرار نمیدهند،
4 – شرکتها روابط خویش با ذینفعان خود را بهخوبی مدیریت نمیکنند،
5 – شرکتها در پیداکردن فرصتهای جدید، مهارت لازم را ندارند،
6 – فرایند برنامهریزی بازاریابی شرکتها اثربخش نیست،
7 – خطمشیهای کالاها و خدمات شرکتها، نیاز به مراقبت دقیقتری دارد،
8 – فعالیتهای ایجاد نام تجاری و ارتباطات شرکتها ضعیف است،
9 – شرکتها برای اجرای بازاریابی بهخوبی سازماندهی نشدهاند،
10 – شرکتها حداکثر استفاده را از فناوریهای نوین نمیکنند.
مدیر موفق کسی است که موارد زیر را دارا باشد:
ـ مسئولیت پذیری در برابر کارها ، فعالیتها و شکستها
ـ تمایل برای بهبود انجام کارها و به کارگیری ابتکار عمل
ـ قلمداد کردن کارها به عنوان سرگرمی لذت بخش نه به عنوان باری بر دوش
ـ برخورداری از توانایی کافی در زمان بندی مناسب برای انجام فعالیتها
ـ توانایی انجام کارها در فشرده ترین زمان ممکن
ـ درک و پذیرش منطقی شرایط و پشتکار فراوان برای انجام فعالیتها
ـ اعتماد وافر نسبت به سایر افراد و مردم
ـ انجام فعالیت به منظور دستیابی و تحقق موفقیت
ـ فراگرفتن ابزارها و روشهای تقویت حافظه
ـ برخورداری از نیروی جسمانی و سلامت بدنی
ــ داشتن دیدگاههای روشن و آشکار واندیشه ی نافذ و بینشی فراگیر
ـ داشتن آرزوهایی هدفمند و قابل دستیابی و به عبارتی نزدیک به حقایق
ـ انعطاف پذیری در عین استواری و پایداری در رسیدن به اهداف
ـ میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط
ـ برخورداری از شخصیت پایدار و غیر متزلزل
ـ بردباری و صبر در حل مشکلات
ـ خویشتن داری در جایگاهها و موقعیتهای سخت و برانگیزاننده
ـ آرامش در برابر بحران
ـ واقع بینی در برخورد با مسائل
ـ رعایت اصول و موازینی ( ارزش ) چون نظم ، ترتیب و احترام به زمان بندیها
ـ احترام به مقررات و آئیین نامه های سازمانی
ـ یکسان نگری به حال و آینده (چرا که نبایستی این دو را فدای یکدیگر کرد)
ـ قاطع بودن در تصمیم گیری و درگیر شک و تردید نگشتن
ـ پایبندی به تصمیماتی که با اندیشه و مشاوره اتخاذ گردیده اند
ـ روحیه هم کاری و هم بستگی در سیستم مدیریتی
ـ داشتن روحیه انتقادپذیر
ـ سیستم مدیریتی هدف گراو واقع گرا.
ـ گوش فرا دادن به صحبت ها و نظرات دیگران و احترام به آنها
بیشتر افراد این توصیه را شنیدهاند که باید هوشمندانهتر کار کنند و نه زیادتر ولی تعداد کمی واقعا از این توصیه پیروی میکنند. این روزها بیشتر صاحبان تجارت و مدیران اجرایی برای دستیابی به اهدافشان ساعتهای طولانی مشغول کار هستند. اگر شما مجبور شوید ساعتهای زیادی از یک روز عادی را برای تکمیل کارتان کارکنید سپس کار را اشتباه انجام میدهید! در اینجا ۵ استراتژی برای کمک به شما در هوشمندانهتر کار کردن به جای بیشتر کارکردن ارائه میشود: ۱) استراتژی اول: تمرکز فکر میکنید چند دقیقه ازیک ساعت کاری به طورکامل تمرکز دارید؟ ممکن است این امر شما را متعجب کند که این زمان چقدر کم است. تحقیقات نشان داده است که بیشتر افراد میتوانند بین ۵ تا ۱۰ برابر در هر ساعت کاری مولدتر باشند. اگر فکر میکنید که این گفته اغراق آمیز است میتوانید این آزمایش ساده را انجام دهید. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار در کنار خود قرار دهید و شروع کنید به آگاه شدن از سطح تمرکزتان. هر وقت که تشخیص دادید که روی کارتان تمرکز کامل ندارید مدت زمانی را که حواستان پرت بوده است یادداشت کنید. اگر این تمرین را بهخوبی انجام دهید بعد خودتان را کاملا شوکه خواهید کرد. اگر شما بتوانید مهارت ایجاد تمرکز کامل در ساعتهای کاریتان را ارتقا دهید، از میزان تولیدتان متعجب می شوید. ۲) استراتژی دوم:اهرم اهرم هنر استفاده از ابزارها جهت افزایش کیفیت کار یا بهرهوری است. این ابزارها میتواند تکنولوژی باشد مثل: نرم افزارهای کامپیوتری یا میتواند استراتژیهای سازمانی نظیر سیستمهای بهتر باشد. شما معمولا از چه ابزارهایی برای حداکثر کردن نتایج کارتان استفاده میکنید؟ برای مثال فروشندهای که از طریق سمینارها یا کنفرانسهای تلویزیونی فروش میکند، مشخص است نسبت به کسی که فرد به فرد میفروشد میزان فروش بیشتری داشته باشد. چه کاری میتوانید انجام دهید تا زمان، دانش یا مهارتهایتان اهرم شما باشند؟ ۳) استراتژی سوم:تفویض اختیار یک بخش خاص اهرم عبارت از تفویض اختیار است. یعنی بکارگیری افراد دیگر جهت انجام قسمتهایی از کار شما تا وقتتان برای فعالیتهای سودآورتر آزاد شود. بیایید دوباره به مثال فروشنده نگاهی بیاندازیم. اگر فروشنده خاصی در انعقاد قراردادهای فروش متبحر باشد ممکن است دست به تفویض و واگذاری امور اجرایی فروش زده تا بتواند به عنوان یک فروشنده زمان بیشتری را برای قراردادها اختصاص دهد. اگر سود حاصل از افزایش فروش بیشتر از هزینه واگذاری باشد پس شما سیستم مناسبی دارید. همیشه شنیدن این نکته در بین شکایتهای صاحبان تجارت که فروشندگان آنها از آینده نگری متنفرند و واقعا در مورد آن احساس بدی دارند باعث تعجب من می شود. در فعالیتهای تجاری خودم من همیشه افراد آینده نگر حرفهای را استخدام کردهام که در این زمینه قوی بودند و با این کار زمان را برای تیم فروش آزاد کرده تا آنها کاری را که در آن توانمند هستند انجام دهند. فروشندگی! البته این استراتژی سودآور است و همه خوشحال هستند. ۴) استراتژی چهارم: مدیریت زمان من اغلب میشنوم که صاحبان تجارت میگویند که تعداد کارکنان بخش خصوصی خیلی زیاد است زیرا آنها همیشه ساعتهای زیادی را تلف میکنند تا کار را انجام دهند. نظر من مخالف این موضوع است. اگر شما نمیتوانید در یک روز عادی کاری، کارتان را انجام دهید پس شما احتمالا فاقد مهارتهای تمرکز، اهرم و تفویض اختیار(واگذاری) هستید یا یک مدیر که در استفاده از زمان ضعیف است. مدیریت زمان هنر سازماندهی خودتان است تا بتوانید تمام کارهایتان را در یک روز کاری استاندارد انجام دهید. اگر شما مدیریت زمان را با مهارتهای دیگرتان ترکیب کنید(رئوس مطالب فوق الذکر) سپس شما میتوانید بهره وری بالایی در یک روز کاری بدست آورید و نیازی به ساعات اضافی ندارید. سازماندهی یک روز از پایان روز قبلی شروع میشود. اگر شما اینکار را هنگام استراحتتان انجام دهید مغزتان به شما کمک خواهد کرد که کارآمدتر باشید. تخمین زده شده که ۵۰درصد از زمان استراحت وقف سازماندهی مغز و ساختار دادن به دانش و تجربیات به دست آمده در طول روز میشود. اگر شما کارهای روز بعدتان را برنامهریزی کنید متوجه میشوید که فرایندهای طبیعی ذهن در زمان استراحت با شما کار میکنند تا به شما در تحقق برنامههایتان کمک کنند. مبانی مدیریت زمان را یاد بگیرید و هر روز از آنها استفاده کنید. ۵) استراتژی پنجم: تمایز قائل شدن بین فعالیتها من مطمئن هستم که شما قانون۲۰/۸۰ را میدانید; ۸۰% از نتایج کارتان از ۲۰% تلاشهایتان بدست میآید. دلیل اینکه این مساله در مورد افراد زیادی صادق است، این است که آنها نمیدانند که کدام تلاششان بهترین نتایج را به همراه میآورد. اگر شما نتایج خوب را ثبت کنید، سپس شما می توانید قاعده ۲۰/۸۰ را تغییر دهید تا برای شما به طور موثرتری کار کند. اگر شما میدانستید که کدام ۲۰% از فعالیت شما بهترین نتایج را تولید میکند سپس شما میتوانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها بکنید و بنابراین سودتان در هر ساعت افزایش مییافت. اگر شما خصوصیات ۲۰% از مشتریانتان را که ۸۰% تجارت شما را پوشش میدهند میدانستید پس شما میتوانستید آن گروه از مشتریان را مورد هدف قرار دهید. فرانک بتگر با استفاده از قانون ۲۰/۸۰ از یک نماینده بیمه ورشکسته به پردرآمدترین شرکت بیمه در آمریکا تبدیل شد. کتاب او هنوز در دسترس است و ارزش زیادی برای خواندن دارد. استراتژی شما قرار دادن این ۵استراتژی برای کار در تجارتتان است. شما الان ۵ استراتژی دارید، همه کاری که شما باید انجام دهید این است که نگاه کنید به راههایی که میتوانید این استراتژیها را برای خودتان و تجارتتان به کار گیرید. |